جو خوابگاه به شدت درسناک بود . در حدی که بوی درس حتی از بوهای عجیب غریب و بعضا سوخته ای که از آشپزخونه های خوابگاه هر روز بلند میشد هم بیشتر بود! درس که به مذاق من خوش میومد و کلا یکی از اهدافم از اومدن به خوابگاه درس خوندن بیشتر بود ولی در مقابلش اون بوهای وحشتناکی که بچه ها موقع ناهار و شام توی آشپزخونه ها و راهرو ها راه مینداختن یکی از عللی بود که آخر سر (بعد از دو ترم)از خوابگاه فراریم داد.در کل جو خوابگاه جو بدی نبود ولی اون آرمان شهری که من متصور بودم و برای ورود بهش کلی تلاش کردم و پاسگاری چشیدم هم نبود!! البته تاثیری که در پیشرفت وضعیت درسیم داشت عالی بود که نمیتونم منکرش بشم اما بعضی اوقات با خودم فکر میکردم من دارم اینقد زیاد درس میخونم که فقط بتونم شب راحت توی خوابگاه بخابم و مطمئن باشم که از کسی عقب نیوفتادم!! و فکر میکنم همینطور هم بود. ولی به هرحال شروع درس خواندن در خوابگاه برای من یک نقطه عطف بود برای اینکه به یک دانشجوی پزشکی درسخوان تبدیل بشم (چیزی که ترم اول نبودم).
البته باید بگم که حضورم در خوابگاه به طور پاره وقت بود.روز های اول ورودم به خوابگاه واقعا حالم خوب بود با بچه ها کلی وقت میگذروندم و کلی هم درس میخوندم.اما طولی نکشید که حس کردم خونه مادربزرگ رو با تمام مشکلاتی که برای خوابم و درسم داشتم به خوابگاه کاملا ترجیح میدادم و بیشتر روزای هفته رو اونجا میرفتم و آخر هفته ها هم برمیگشتم خونه.
در ترم دوم دانشگاه هم اوضاعی به همین شکل داشت.میخوندم و نمرم جزو بهترین نمرات کلاس بود.ولی واقعا خوشحال و راضی نبودم .البته قسمت زیادی از مشکلاتی که بهش برمیخوردم بخاطر حساسیت بیجای خودم بود ولی به هرحال به این نتیجه رسیده بودم که خوابگاه محیط مناسبی برای من نیست.
روزمرگی های یک دانشجوی پزشکی...برچسب : نمونه سوالات ترم دوم دروس هفتم,دروس ترم دوم دندانپزشکی,دروس ترم دوم پزشکی,دروس ترم دوم پرستاری, نویسنده : dratisa بازدید : 337