ترم پنجم در یک نگاه

ساخت وبلاگ
اگه بخوام روی این ترم اسم بذارم بهش میگم بیم و امید!! بیم از علوم پایه جان( آزمونی که بعد از گذراندن ۵ترم گرفته میشه و قبولی در اون شرط ورود به ترم بعده) و امید به ورود به فیزیوپات که دروسش اختصاصی تر و کاربردی تر هستن و حسن حداقلیش اینه که بعد ۵ترم بالاخره از دروس عمومی خبری نیست!!

قبل از شروع ترم۵ و در فرجه بین دو ترم تصمیمم بر این شد که برای داشتن تنوع در طی ترم و هم جهت ارتقا اوضاع زبانم کلاس زبان ثبت نام کنم که فاصله چندانی تا خونمون نداشت.خداروشکر با یک استاد درجه یک زبان آشنا شدم که هنوز هم استاد زبانم هستن و در کنار ایشون در طول این یک سالو نیم پیشرفت زیادی در زبان داشتم.

ترم ۵ هم با میکروب و انگل و کرم و حشره و قارچ و ویروسش آغاز شد و بنده رو تا جایی که زورش میرسید کژدار و مریض فرمود! از دومین جلسه آزمایشگاه میکروب تا دو هفته بعد از حضور در آخرین جلسه این آزمایشگاه با جناب استرپتوکوک که در گلوی بنده جا خوش کرده بود کلنجار ها رفتم و گلودرد ها کشیدم.از پنسیلین و سفالکسین و آزیترومایسین(به تجویز همکاران طبیب گرامی) اصرار و از جناب استرپتوکوک و خانواده محترمشون انکار! کل ترمو مریض بودم! 

این دروس حفظی بودن و نیاز به یک مطالعه منسجم همراه با دسته بندی داشتن که آمادگی هم برای امتحانات پایان ترم و هم برای پاسخ گویی به سوالات این دروس در علوم پایه فراهم بشه. اما من نتونستم ازین ترم بهره کافی ببرم به دو دلیل ۱) خیییلی خسته بودم بخصوص بعد از امتحانات ترم چهار ۲)تعطیلات سال نو در قلب ترم ۵ به زیبایی در وسط همه کلاس ها و کتاب ها و جزوات و دسته بندی ها میدرخشید!! فقط خدارو شاکرم که همه دروس رو گرچه با نمرات نیمه آبرومندانه اما «پاس» شدم. 

بعد از اتمام امتحانات تمامی گفت و گو ها و نظرات پیرامون علوم پایه جان و روش های مطالعش میچرخید و مارو هم میچرخوند.و تمامی تئوری ها و نظرات کارشناسی شده دال بر بهره گیری از آزمون های سال های قبل و پاسخ های تشریحیشون بود که البته شیوه مطالعه داوطلبان تعدادی از آزمون های دیگر نیز هست! منم میانه رو بودم و قصد داشتم سوالات و پاسخ هارو درکنار کتب جمع بندی مطالعه کنم.

چند روز بعد از پایان امتحانات حدود ۲ماه تا علوم پایه و چند روزی تا عید فطر فاصله بود. رفتم سراغ منابع مورد نظر تا کم کم مطالعه برای علوم پایه رو شروع کنم و همونطور که انتظار داشتم هیییچی نمیفهمیدم! ذهنم ازین حرفا خیلی خسته تر بود و چندروز خواب برای رفع خستگیش اصلا کافی نبود.پس با خانواده ترتیب یک مسافرت چند روزه رو دادیم و عازم مشهد شدیم.

با دیدن روشنایی های شهر در شب از بالا و بعد دیدن گنبد و گلدسته از توی ونی که از فرودگاه به سمت محل اقامتمون میرفت تمام خستگی ای که مدت ها بود روی شونم سنگینی میکرد جاش رو به انرژی داد. دوست داشتم چند ساعت به اون محشر طلایی خیره بمونم تا روحم از نورش پر بشه و نفس تازه کنه

بعد برگشتن از مسافرت هم مطالعه رو شروع کردم و آزمون علوم پایه با نتیجه خوبی سپری شد.

روزمرگی های یک دانشجوی پزشکی...
ما را در سایت روزمرگی های یک دانشجوی پزشکی دنبال می کنید

برچسب : دروس ترم پنجم دندانپزشکی, نویسنده : dratisa بازدید : 343 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 6:19